جدول جو
جدول جو

معنی مائی خار - جستجوی لغت در جدول جو

مائی خار
خورنده ی ماهی، نوعی پرنده ی دریایی
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ماهی خوار
تصویر ماهی خوار
ویژگی هر جانوری که از ماهی تغذیه می کند، پرنده ای با منقار دراز، دم کوتاه و پرهایی به رنگ سبز و آبی و سفید که بیشتر در کنار رودخانه ها می نشیند و ماهی صید می کند
فرهنگ فارسی عمید
زارع چای،
لقب شاهزاده کاشف السلطنه که به زمان سلطنت مظفرالدین شاه بذر چای و کشت آن را از چین به ایران آورد و در لاهیجان بار اول کشت چای کرد و در این امر دچار مشقات و رنج های بسیار شد، مقبرۀ او در لاهیجان است، رجوع به ’چای کار’ شود
لغت نامه دهخدا
مارماهی، (آنندراج)، قسمی از ماهی بشکل مار، (ناظم الاطباء)، و رجوع به مار ماهی شود
لغت نامه دهخدا
(ماهْ)
دهی از دهستان میان ولایت است که در بخش حومه وارداک شهرستان مشهد واقع است و 194 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
سنگ پا، نسفه، نشفه، (منتهی الارب)، و آن سنگی باشد سیاه و متخلخل که بدان شوخ کف پای سترند
لغت نامه دهخدا
تصویری از ماهی مار
تصویر ماهی مار
یکی از اقسام ماهیها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پای خار
تصویر پای خار
سنگ پا
فرهنگ لغت هوشیار
ماهی گیر
فرهنگ گویش مازندرانی
ماهیانی که تحت شرایط ویژه ای با آب نمک آمیخته شوند
فرهنگ گویش مازندرانی
ماهیخوار کوچک نوعی پرنده
فرهنگ گویش مازندرانی
درخت بلوط، از مراتع لنگای عباس آباد تنکابن
فرهنگ گویش مازندرانی
دزد، شیاد و کلاهبردار
فرهنگ گویش مازندرانی